ارتمیسارتمیس، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 8 روز سن داره

لحظاتی با من ودخترم

از شیر گرفتن دخترم

ارتمیس جان امروز سوم اردیبهشت  من صبح تصمیم گرفتم که تورو از شیر بگیرم اخه هیچی غذا نمیخوردی واین منو ناراحت میکرد دخترم الان تو بیست ماهته وخیلی هم زود نیست برای این کار خیلی دلم میخواست که تا دوسالگی شیرت بدم ولی حیف که نتونستم الان که دارم این مطلبو مینویسم ساعت هفتو پنجاه وسه دقیقه هست تو خوابی ومن خیلی ناراحتم که تو برای اولین بار بدون اینکه سینه مامانیو بخوری به خواب رفتی احساس عذاب وجدان شدیدی دارم ولی هر کاری میکنم گریه میکنی و میگی اققاله بعنی اشغاله وسینمو هل میدی میزنی روش ونمیخوری اخه صبح روش صبر زرد زدم وتو بدت اومده دلم برای شیر خوردنت تنگ میشه قلبم داره تیر میکشه خدا صبرم بده مامانی خیلی دوست دارم بدون که به خاطر خودت این...
3 ارديبهشت 1394

عید94

عزیز دل مامان سال نوت مبارک دخترم مامان برات سال خوبیرو ارزو میکنه عشقم امیدوارم که سال خوبی داشته باشی.ارتمیس جان سال نودوچهار دومین عیدی بود که تو پیش مامان وبابا بودی ومن با حضور تو جای خالی خیلی از عزیزامو حس نمیکنم دخترم امیدوارم که همیش قلبت بتپه وبا هر تپش قلبت مامان جون دوباره بگیره چون تو همه دنیای منی .امسال ما بعد از سال تحویل رفتیم خونه عمه شهین دوم عید برگشتیم شب رفتیم خونه خاله سولماز واسه تسلیت دادن سوم عید هم رفتیم خونه عمه مامانی از چهارم عید به بعد تا هفتم خونه بودیم من حال خوشی نداشتم هشتم عیدم رفتیم ساری دو شب اونجا بودیم بعد عمه اینا اومدن بعدشم رفتیم اهر وبعد از یه سیزده به در ناراحت کننده برگشتیم خونه ...اینم چنتا از ع...
3 ارديبهشت 1394
1